صدای دختر، توجه آیت الله ناصری و همه را جلب کرد :
استاد! استاد!
این دو شاخه گل را از من قبول می کنید ؟
در اول و قبل از شروع این داستان بگویم که آیت الله ناصری یکی از علمای
اخلاق ساکن اصفهان هستند و همچنین ایشان یکی از دوستان آیت الله بهجت نیز
بوده اند.
نقل داستان :
امشب توفیقی دست داد.
نماز آیت الله
ناصری اصفهانی، این استاد اخلاق بزرگوار رفتم. نورانیت ایشان یادآور
معنویت آیت الله بهجت است و مسجد ایشان همان صفای مسجد آیت الله بهجت را
دارد.
بعد از نماز با گروه زیادی همراه ایشان رفتیم. می خواستند سوار
پیکان ساده ای شوند و به منزل بروند که دختر جوانی با حجاب مانتویی، خودش
را به ایشان رساند و گفت : میخواهم در رابطه با موضوعی با شما خصوصی صحبت
کنم.
ایشان فرمودند: در رابطه با چه موضوعی ؟ دختر جوان گفت : اگر اجازه دهید میخواهم خصوصی شما را ببینم و آن را بگویم.
استاد فرمودند : فردا صبح به دفترم تماس بگیرید. دختر رفت.
ایشان
خواستند سوار پیکانی که منتظرشان بود بشوند که صدای دختر توجه او و همه را
جلب کرد : استاد! استاد! این دو شاخه گل را از من قبول می کنید ؟
استاد در حالی که سرشان پایین بود، با احترام گفتند: نه خیر.
تحلیل داستان :
1- قصد آیت الله ناصری بی حرمتی به این خانم نبود، ولی این خانم باید بدانند که تقدیم گل به نامحرم، محبت به او نیست.
2- هرگز نباید برای ترس از برچسب متحجر یا اُمل خوردن بیش از ضرورت شرعی با نامحرم سخن بگوییم.
3- الگوهای دینی که به دیگران سرمشق میدهند باید دقت زیادی به رفتار و گفتار خود کنند.
4-
وقتی آیت الله ناصری که استاد اخلاق هستند و کهنسال، با نامحرم اینگونه
محتاط برخورد میکنند، جوانان باید خیلی دقت بیشتری کنند.
5- این نکته هم از قلم نیفتد که علاقه معنوی به استاد اخلاق، اگر بدون مفسده باشد، گناه نیست.
منبع :
نقل شده از حامی
سلام. خدا قوت! شما هم کمپین« حجاب صیانت از حریم خانواده» رو امضا کنید. منتظرتون هستیم.
سلام علیکم
موفق باشید.
اگر امام خمینی (ره) یا امام خامنه ای(دامه ظله) بودند یا حتی خود آیت الله بهجت قبول می کردند ، اینطور نیست ؟
البته در کل نظری ندارم . فکر میکنم هرکس نسبت به جایگاهی که داره درباره رفتارش تصمیم درست رو میگیره .