من میترا نیستم!
چند روز قبل، همسر گرامی مستندی از شبکه افق تماشا کرده بودند با عنوان « من میترا نیستم! »
مستند در مورد یک شهیده والامقام است؛ شهیده زینب کَمایی . دختری که به علت فعالیت های انقلابی و روشنگرانه اش، در چهارده سالگی هدف ترور منافقین قرار می گیرد.
برای پیدا کردن مزار شهیده کمایی به گلستان شهدا رفتیم. از کتاب فروشی گلستان شهدا، کتاب خاطرات مادر شهیده کمایی، با عنوان «راز درخت کاج» را خریدیم، و سپس به دنبال مزار وی گشتیم. در قطعه پشت مزار شهید تورجی زاده، مابین حسینیه گلستان شهدا و مجموعه کتابفروشی ها، تک درخت کاجی قرار دارد که سایبان مزار شهیده زینب کَمایی است.
ادامه مطلب ...
لاتاری، داستان غیرت مردان ایرانی در پی تعرض بیگانگان به ناموس وطن است.
بهترین کتاب
استاد رحیم پور ازغدی در یکی از سخنرانی هایشان خطاب به جوانان می فرمایند:
« مشکل ما سه راه حل دارد: خواندن، خواندن، و خواندن. البته راه حل چهارمی هم وجود دارد که آن هم خواندن است!!! مطالعه را به عنوان یک فریضه قطعی در برنامه خود قرار دهید. »
وقتی مطالعه اینقدر مهم است، مسلما کتاب خوب خواندن هم اهمیت زیادی دارد.
اکنون می خواهم بهترین کتابی را که تاکنون مطالعه کرده ام معرفی کنم:
«انسان 250 ساله»
بیانات مقام معظم رهبری درباره ی زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السلام.
نظرتان را به قسمتی از مقدمه این کتاب ارزشمند، به قلم رهبر عزیزمان امام خامنه ای جلب می کنم :
«... عدم توجه به ابعاد مهم و شاید اصلی زندگی این بزرگواران ]ائمه معصومین علیهم السلام [، غربت تاریخی آنها را استمرار بخشید ... عنصرِ «مبارزه ی سیاسیِ حادّ» ، که خطِ ممتد زندگی ائمه ی هدی علیهم السلام را در طول 250 سال تشکیل می دهد، در لابه لای روایات و احادیث و شرح حال های ناظر به جنبه های علمی و معنوی، گم شده. زندگی ائمه علیهم السلام را ما باید به عنوانِ درس و اسوه فرابگیریم، نه فقط به عنوانِ خاطره های شکوه مند و ارزنده؛ و این، بدون توجه به روش و منشِ سیاسی این بزرگواران، ممکن نیست.»
ادامه مطلب ...
طریق کربلا ، قطعه ای از بهشت
در مورد پیاده روی اربعین هرچه بنویسم کم است. از آن دسته مقولاتی است که « باید خودتان بروید ببینید.» ان شاءلله مقدمه ظهور آقا صاحب الزمان (عج) است. مظهر عشق و دلدادگی به امام حسین(ع) است. تجلی « رحماء بینهم » است. قدرتنمایی بزرگ شیعیان در جهان است. کانون جاذبه زمین است. محل وحدت اقوام و طوایف و مذاهب و سلایق گوناگون است، حول محور امام(ع).
نشانه خونخواهی سالار شهیدان است . تجدید بیعت با ولایت است . تمرین زهد است . کمال سخاوت است.
واقعا عجیب است! مردمی که خود چیزی ندارند و فقیر محسوب می شوند، باز برای زوار امام حسین (ع) بهترین پذیرایی ها را فراهم می کنند و با التماس، تقدیم آنها می کنند. کجای دنیا چنین نمونه ای سراغ دارید؟
به شیاطین جن و انس بگو « این تازه یک چشمه از کرامات امام ماست . این تازه اول راه است . منتظر باشید تا چگونه ورق برگردد و بساط ظلم و جورتان برچیده شود. »
امام خمینی (ره) می فرمود « راه قدس از کربلا می گذرد.» به راستی اگر این بیش از بیست میلیون جمعیت دلداده حسین(ع) ، به دستور ولی زمان ، مسیر خود را به سمت قدس بچرخانند، کدام ارتش دنیا جلودارشان خواهد بود؟
راهپیمایی اربعین، از عوامل ایجاد رعب در دل دشمنان اسلام است . پس « اشداء علی الکفار» هم در دل راهپیمایی اربعین نهفته، بلکه عیان است.
واقعا از دیدن این همه محبت، این آبشار عاطفه ، قلب انسان شاد می شود . در سیمای مومنین حزنی است و فرحی. حزن از جهت شهادت امامشان و اسارت خاندان اهل بیت(ع)، و فرح به جهت شوق زیارت و پیروی از ولایت . این جمع اضداد را کجا می توان دید؟!
کاش در این حال و هوا بمانیم. کاش همیشه حسینی باشیم.
«اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد وآل محمد »
دوستان عزیزم سلام
نایب الزیاره و دعاگوی شما در طریق کربلا بودم.
طریق کربلا ، قطعه ای از بهشت است. سعی کنیم هر سال در ایام اربعین در این راه آسمانی قدم بگذاریم و تمرین زندگی در بهشت ظهور کنیم.
یا علی مدد
تربیت حسینی، تربیت کاروانی
لبیک یا حسین
از سفر پیاده روی اربعین برگشته بود. مثل آدم که از بهشت هبوط کرده باشد، مات و مبهوت مانده بود. دوستان و خویشانی را که به استقبالش آمده بودند یکی یکی در آغوش گرفت. در جواب پرسش های مکرر که «چه خبر؟» سکوت کرد؛ آهی کشید؛ اشک در چشمانش حلقه زد. با حسرت گفت « باید خودتون بروید... خودتون بروید ببینید چه خبره.»
***
واقعا شکوه و عظمت حسینی با این زبان قاصر و با این قلم ناتوان قابل توصیف نیست. شاید عده ای از بیرون ( به اصطلاح بالای گود نشسته اند) نگاه کنند؛ ببینند یک مسیر شلوغ، هوای پر از گرد و خاک ، جاده کثیف ، جای خواب تنگ، خستگی ، صف های طولانی، ... آخر این چیزها هم مگر شیرین و لذت بخش است؟!
شاید ما دیوانه ایم که از این همه رنج و سختی لذت می بریم! بله، کاروان «مجنون الحسین»ها که امسال رقمشان به بیش از بیست و چند میلیون نفر رسیده از همین سختی ها لذت می برند. ( البته رقم واقعی را باید پس از جمع زدن با آمار آنهایی که با پای دل آمدند محاسبه و اعلام کرد.)
خداراشکر که توفیق داد امسال به اندازه ارزنی در این خیل عظیم محبین اباعبدالله(ع) حضور داشته باشیم و تجدید عهد کنیم.
ان شاءالله به کرم خودشان معرفت امام را هم بیش از پیش کسب کنیم و به عهد خویش وفادار بمانیم.
باید از مادر مهربان عالم متشکر بود که در این راه اطفال خویش را همراهی کرد و تربیت نمود. « ان اطفال شیعتنا تربیهم فاطمه »
روش تربیت حسینی، تربیت کاروانی است.
در حرکت کاروانی یاد می گیریم که همه هماهنگ و با هدف واحد پشت سر امام حرکت کنیم. هدف و جهت یکی است، منتهی سرعت افراد بسته به توان و شرایطشان فرق دارد. در این راه هرچه سبکبارتر باشی، هرچه دلبستگی هایت به این دنیای خاکی کمتر باشد، می توانی سریعتر حرکت کنی.
در حرکت کاروانی همه با هم مهربانند . قویترها به ضعیفترها کمک می کنند.
کمک ها همراه منت نیست، بلکه هرکس افتخار می کند که بتواند در این حرکت کاروانی «خادم الحسین» باشد. همه افراد کاروان «خادم الحسین» هستند. از موکب دار ها، آشپزها، رفتگرها گرفته ، تا کسانی که چای می دهند، میوه نذر می کنند، یا حتی چند قدمی ساک رفیقشان را حمل می کنند.
رشد جمعی زیادی در حرکت کاروانی نهفته است . این، راز روش تربیت حسینی است.
همه باهم رشد میکنند و بزرگ و بالنده می شوند. همه افتخار می کنند که بتوانند در این راه دست رفیقشان را بگیرند و بالا بکشند. امام(ع)، پیشاپیش کاروان نگاهمان می کند. گرمی نگاهش را با تمام وجود لمس می کنیم و از نور وجودش گرما می گیریم.
اینجا هیچ کس به احدی به نظر تحقیر نمی نگرد. چه بسا آن شخصی که زمانی اهل خلافی هم بوده، امروز فرسنگ ها از من جلوتر باشد. هرکس به وضع خود نگاه می کند و از خرده گرفتن به دیگران غافل است . موفقیت هر نفر، پیروزی همه است.
این جاده، قسمتی از بهشت است. هر کس می خواهد بوی بهشت را در این دنیای خاکی استشمام کند، باید در ایام اربعین حسینی خود را به جاده نجف- کربلا برساند.
زمانی اباعبدالله(ع) کاروانی را از مکه به سمت کربلا حرکت داد. آنها که تا آخر به بیعتشان وفادار ماندند، ولو در روز و ساعات پایانی به کاروان پیوسته باشند، امام آنها را تا عرش الهی بالا برد. امروز کربلا قبله دل ها شده؛ هرسال اربعین از سراسر جهان دل های عاشق پر می کشند به سوی حرم. هرسال اربعین کاروان حسینی برپاست.
خوش به حال کسانی که تا آخر به بیعت خویش با امامشان وفادار بمانند.
خوش به حال کسانی که اربعین کربلا هستند!
یا علی مدد
باروخ اسپینوزا
در این قسمت می خواهیم با یکی از اندیشمندان یهودی آشنا شویم که به نقد ساختار متمرکز و بسته جوامع یهودی پرداخت و موجی از عصیان را در میان جوانان جوامع یهودی علیه حاکمان زرسالارشان برانگیخت.
مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، باروخ اسپینوزا (1632-1677)، فیلسوف نامدار یهودی-هلندی، را نخستین یهودی میدانند که آئین یهود را رد کرد و از جامعه برادران یهودی خود گسست بی آنکه به آئینی دیگر بپیوندد.
پدر اسپینوزا از یهودیان پرتغال بود که پس از مهاجرت در بندر آمستردام میزیست. از پیوند خویشاوندی اسپینوزا با اعضای الیگارشی یهودی سخنی در میان نیست و لذا بنظر میرسد وی به یک خانواده معمولی تعلق داشت.
اسپینوزا از جوانی به تأثیر از یک یهودی اسپانیایی به نام خوان دو پرادو به انکار اصالت تورات پرداخت و در مسایل دینی عقایدی ابراز داشت که برای حاخامهای آمستردام قابل تحمل نبود. لذا، شورای حاخامی آمستردام در 27 ژوئیه 1656 او را، که تنها 24 سال داشت، از عضویت در ملت اسرائیل اخراج کرد و کلیه یهودیان از ارتباط با وی اکیداً منع شدند. ظاهراً شورای یهودیان آمستردام تصمیم به قتل او نیز گرفت ولی اسپینوزا با نگارش “توبهنامه”ای جان خود را نجات داد. او از آن پس با پروتستانها زندگی میکرد و در سال 1670 به شهر هاگ (لاهه) مهاجرت کرد. در همین سال او رسالهای درباب متافیزیک و سیاست را بدون درج نام مولف منتشر کرد. این اثر، که حاوی انتقاد از عهد عتیق بود، توقیف شد و تنها نسخ معدودی از آن پنهانی به فروش رفت. اسپینوزا به علت نگارش این کتاب به الحاد متهم شد ولی با نگارش نامه مفصلی به اوروبیو دوکاسترو از حاخامهای هلند، منکر الحاد و بیدینی خود شد.
او در سال 1674 مهمترین
کتاب خود، اخلاق، را نوشت که مانند بسیاری از
آثارش پس از مرگ او به چاپ رسید. اسپینوزا زندگی منزوی و سادهای داشت و در 45
سالگی درگذشت.
آثار اسپینوزا حاوی انتقاد شدید از ساختار سیاسی جامعه یهودی است. زمانیکه او در
نخستین رساله خود از حق انسان در اندیشیدن آزاد و
بیان آزادانه عقایدش سخن میگوید درواقع این اعتراضی است به فضای بسته
جوامع یهودی آن عصر. اسپینوزا تلاش سران جوامع یهودی را برای حفظ قوانین تورات،
تلاش آنان برای حفظ سلطه خویش بر جوامع یهودی میداند. او مینویسد:
یهودیان از سایر مردم نفرت دارند و این تنفر به
طبیعت ثانوی آنان بدل شده زیرا هر روزه آن را به وسیله مناسک دینی خود تقویت میکنند.
شیوه پرستش آنان نه تنها با سایر مردم تفاوت دارد بلکه در تضاد است.
به زعم اسپینوزا :
حتی مختصات خوبی که
در یهودیان میتوان یافت ناشی از سرشت شیطانی آنان است:
وحدت یهودیان و حمایت آنان از یکدیگر ناشی از نفرت آنان از همه مردم دیگر است و در نتیجه سایر مردم نیز از آنان نفرت دارند. حکومت آنان در فلسطین منقرض شد زیرا [حتی] خداوند نیز از آنان نفرت داشت.
اسپینوزا در رسالهای درباب متافیزیک و سیاست، اسفار پنجگانه (جز فقرات کوتاهی از آن)، صحیفه یوشع بن نون، کتاب داوران، کتاب سموئیل و کتاب پادشاهان را تألیف عزرای کاتب میداند و معتقد است عزرا به مرگی پیشرس درگذشت و فرصت ویرایش کتب فوق را نیافت و لذا چنین تصور میرود که این آثار مؤلفین متعدد داشتهاند. به زعم او دو کتاب تواریخ ایام سدهها پس از عزرا، در دوران دولت حشمونی تألیف شده.
او کتابهای دانیال، استر، عزرا و نحمیا را نیز نوشته یک مورخ دوران حشمونی میداند که بر اساس منابع گذشته به تدوین این آثار اقدام کرده است.
بطور خلاصه، اسپینوزا بخش عمدهی عهد عتیق را ساختهی فریسیون در دوران حشمونی میداند.
اسپینوزا مکرر تأکید میکند که این بررسی
انتقادی منافی اعتقاد به خداوند نیست؛ خدای یگانهای وجود دارد، مستقل و جدا از
اندیشه فلسفی، که خواستار عدالت و دوستی میان انسانهاست.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج 2، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)
طایفه بنیاسرائیل هند
در این قسمت می خواهیم با یکی از ترفند های استعمار پیر آشنا شویم؛
در سده 18 م ، انگلیس پس از یک سده حضور در شبه قاره هند با عنوان ظاهرا مشروع تجارت، و طرح ریزی و اجرای توطئه های گوناگون سر انجام موفق شده بود این سرزمین غنی و ثروتمند را تحت استعمار خویش در آورد؛ در این زمان کمپانی هند شرقی انگلیس، برای تداوم سلطه خویش، ناچار به استفاده از نیروهای بومی برای استخدام در ارتش و دیگر مشاغل بود.
در حوالی نیمه سده هیجدهم
کارگزاران کمپانی ، طایفه ای بومی را - اطراف جنگلهای منطقه کنکان، در نزدیکی
بمبئی - “کشف” کردند.
در آن زمان جمعیت آنان حدود پنج هزار نفر بود. اعضای این طایفه از مختصات جسمانی
مناسب برای مشاغل نظامی برخوردار بودند. لذا، انگلیسیها بسیاری از آنها را به
عنوان سرباز به خدمت گرفتند و بعدها تعداد اندکیشان به رده افسری جزء رسیدند.
آنان در جنگهای مختلف، از جمله جنگهای افغانستان و برمه، به عنوان جنگجویانی
قابل، شهرت یافتند. برخی نیز در مشاغل غیرنظامی به کار گرفته شدند.
در زمان “کشف”، اعضای این طایفه به یهودی
شباهت نداشتند. نامشان شنوار تلیس (Shanwar Telis ) بود نه بنیاسرائیل. تصاویر نسلهای امروزیشان بی هیچ تردید نشان میدهد
که از نژادهای بومی هندند و کمترین قرابت جسمانی با یهودیان ندارند. به گویش بومی
منطقه تکلم میکردند و مطلقاً چیزی از زبان عبری نمیدانستند. هیچ گزارشی از حضور
طایفهای یهودی در منطقه فوق در مدارک تاریخی مندرج نیست. چیزی از آئین یا تاریخ
یهود نیز نمیدانستند؛
یهودیان کوچن، به رهبری داوود رحابی، از نیمه سده هیجدهم آنان را آموزش دادند.
[ یهودیان کوچن از حدود دوسده قبل، از آغاز حضور استعمار گران پرتغالی در بندر کوچن ( در سواحل جنوبی هند) جامعه ای یهودی تشکیل دادند و در خدمت استعمارگران اروپایی( ابتدا پرتغالی ها و سپس هلندی ها و انگلیسی ها ) بودند. ]
بعدها دیگر یهودیان کار “بازسازی” فرهنگی ایشان را ادامه دادند؛ و در سال 1857 مدرسه ویژهای برای آموزش بنیاسرائیلیها در بمبئی به پا شد. آنچه درباره پیشینه مهاجرت آنها به هند گفته میشود همه به روایات داوود رحابی باز میگردد. بدینسان، کاملاً روشن است که یهودیت این طایفه یک پدیده کاملاً جدید و مولود نیازهای سیاسی الیگارشی زرسالار یهودی است. رابطه الیگارشی یهودی با طایفه بنیاسرائیل نوعی رابطه ارباب و رعیتی بود. از اواخر سده هیجدهم اعضای طایفه فوق به استخوانبندی جامعه یهودی بمبئی بدل شدند.
طبق اسطورهای که برای آنان ساخته شده، اعضای طایفه بنیاسرائیل نیز، چون یهودیان کوچن، خود را مهاجرین ازمنه کهن میدانند.
طبق این افسانه، آنان از تبار “اسباط گمشده بنیاسرائیل“ اند؛
در زمان حمله بختالنصر (نه آشور) از فلسطین گریختند، با کشتی راهی دریاها شدند،
به سواحل غربی هند رسیدند، در این سرزمین طایفه فوق را بنیاد نهادند.
اعقاب آنان، بتدریج، زبان عبری و فرهنگ و آئین یهود را فراموش کردند و نام و مختصات فرهنگی مردم بومی را به خود گرفتند.
در سده نوزدهم، گروهی از محققین غربی به یاری آنان آمدند و درباره پیشینهشان
افسانههای دیگری ساختند تا مانند افسانه فوق نامعقول ننماید. برخی مدعی شدند که
آنان از تبار یهودیان مستقر در ایران یا بینالنهریناند یا یهودیان یمن که به علت
فرار از ستم مسلمانان در زمان پیامبر اسلام (ص) به هند گریختند. این در حالی است که، به نوشته شالوا ویل محقق
یهودی، مطلعین دقیق محلی متعلق به جوامع مختلف هندی، طایفه بنیاسرائیل
را از تبار غیریهودی میدانند.
در سده بیستم بخش مهمی از اعضای طایفه بنیاسرائیل به فلسطین، انگلستان، کانادا و
ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند و تعدادشان در هند بسیار کاهش یافت. بنیاسرائیلیهای
ساکن اسرائیل بتدریج از مهاجرت خود به این کشور ناخرسند شدند. آنان در اوایل دهه
1950 طی طومارهایی به بنگوریون، نخستوزیر وقت اسرائیل، و نهرو، نخستوزیر وقت
هند، به علت فشارهای ناشی از تبعیض نژادی در اسرائیل خواستار بازگشت به هند شدند.
در اوایل دهه 1980 جمعیت آنها در هند حدود 5000 نفر و در اسرائیل 25000 نفر گزارش
شده است. تمایز روانشناسی و فرهنگ “طایفه بنیاسرائیل” با سایر یهودیان تا بدان حد
است که، به نوشته ویل، اعضای این طایفه که در دهههای اخیر به کشور اسرائیل
مهاجرت کردهاند، به صورت یک گروه بسته و منزوی در جامعه اسرائیل باقی مانده و
موفق به انطباق خود با سایر یهودیان نشدهاند. آنان حتی استعداد ناچیزی در فراگیری
زبان عبری از خود نشان دادهاند. همین جمعیت اندک مقیم هند نیز به دو گروه تقسیم
میشوند که با هم رقابت و حتی دشمنی دارند. در دهههای نخستین سده بیستم، گروه
دکتر الیا موسی گرایشهای شدید صهیونیستی داشت و گروه مخالف، به رهبری د.
ج. سامسون یک مهندس اهل بمبئی، مخالف صهیونیسم بود و آن را به
معنای انحلال جامعه “بنیاسرائیل”، که دارای ویژگیهای قومی و فرهنگی خاص خود
است، تلقی میکرد. نفوذ گروه سامسون در میان اعضای طایفه “بنیاسرائیل” در دهه
1920 تا بدان حد فزونی یافت که نشریه جیوئیش کرونیکل (چاپ لندن) در سال 1927 نوشت
طایفه “بنیاسرائیل” یهودی نیستند و از تبار هندوهای یهودی شده یا ثمره ازدواجهای
مختلط (با غیریهودیان) هستند.
منبع : کتاب « زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران » به قلم محقق ارجمند استاد عبدالله شهبازی
زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران
سلام
امروز می خواهم یکی از بهترین کتاب هایی را که تا کنون دیده ام، بهتون معرفی کنم:
زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران
دوره کامل کتاب 5 جلد است. استاد عبدالله شهبازی با بررسی و تحلیل مقاطع مختلف تاریخ ( خصوصا از زمان جنگ های صلیبی به بعد) به شکل گیری شبکهای گسترده و همبسته از خاندانهای شریک و درگیر در غارتگریهای ماوراء بحار توجه کرده اند که با در دست داشتن منابع عظیم ثروت، مقدرات جهان را به دست گرفته است. این اقلیت زرسالار، با پشتوانه ثروت و قدرتی که از غارت سرزمین های اسلامی و شرقی به دست آورده ، و نیز با بهره کشی از نیروی انسان هایی که عمدتا در شکارگاه های انسان در آفریقا به بردگی گرفته شدند، و با چپاول منابع سرشار سرزمین های تازه کشف شده در قاره آمریکا، سروری خود را بر تمامی جامعه انسانی به رخ می کشد.
همین دیروز از اخبار سیما شنیدم که مجموع ثروت تنها هشت نفر از زرسالاران بزرگ جهان، از مجموع ثروت سه و نیم میلیارد انسانی که نیمی از جمعیت فقرای کل جهان را تشکیل می دهند، بیشتر است.
برای عبرت گرفتن از تاریخ، و آشنایی با چگونگی ثروتمندتر شدن ثروتمندان و فقیرترشدن مستضعفان، مطالعه این کتاب را به شما توصیه می کنم.
آشنایی با چند اصطلاح:
نتایج نظری
پژوهش استاد شهبازی به شرح زیر است:
1) در دنیای معاصر شبکهای گسترده و همبسته از خاندانهای زرسالار حضور دارد و به سان یک الیگارشی جهانوطن عمل میکند.
2) این الیگارشی ادامه و وارث مستقیم و غیرمستقیم همان خاندانهایی است که طی سدههای شانزدهم تا نوزدهم میلادی عاملین اصلی غارتگریهای ماوراءبحار و تکاپوهای مستعمراتی بودند.
3) این الیگارشی دارای ساختاری دودمانی است. به عبارت دیگر، شبکه بغرنج و گستردهای از مناسبات خویشاوندی آن را به هم پیوسته است و از این زاویه منظره یک قبیله بزرگ جهانی را جلوهگر میسازد. بسیاری از عناصر ساختاری در نظامهای اجتماعی مبتنی بر خویشاوندی را که تصور میرود مختص جوامع سنتی قبیلهای است در این الیگارشی میتوان یافت؛ مانند همبستگی جمعی، حمایتگری، درون همسری و تداوم حافظه تاریخی.
4) این ساختار دودمانی بر بنیاد، کارکردهای مشترک اقتصادی شکل گرفته و امروزه اعضای آن در رأس مجموعهای عظیم از کمپانیها و مؤسسات اقتصادی حضور دارند. این مجموعه سخت به هم پیوسته است تا بدانجا که با پیگیری پیوندهای خویشاوندی و اقتصادی اعضای برخی خاندانهای نامدار و دارای پیشینه تاریخی معین یا با ردگیری مشاغل اعضای هیئت مدیره برخی مؤسسات و کمپانیهای معظم و شناخته شده، به سان زنجیرهای به هم بافته میتوان به شبکهای از مؤسسات و کمپانیهای مرتبط و خویشاوند دست یافت.
5)
اعضای این مجموعه حاملان و مدافعان
اصلی میراث و سنن سیاسی و فرهنگی پیشینیان خودند. این پدیدهای است که آن را تسلسل
حافظه تاریخی در الیگارشی زرسالار معاصر نامیدهام.
«تسلسل
حافظه تاریخی» بدان معناست که هر فرد «گذشته» خاندان خود را «امروز» زندگی خویش میداند؛ و در نتیجه به
جایگاه خود در مجموعهای که بدان تعلق دارد و به نقشها و کارکردهای خود واقف است.
این درست برخلاف وضع جوامع انبوه و ساختزدایی شده در دنیای استعمارزده است که در
نخستین گام «حافظه تاریخی» سترده میشود و فرد خود را «اتمی» تنها و سرگردان در
میان انبوه تودههای انسانی مییابد؛ هیچ پیوندی با گذشته خود ندارد و لاجرم هیچ
پیوندی با امروز خویش نمیتواند بیابد. این اوج از خود بیگانگی انسان است. جامعهای
که از چنین عناصری ترکیب یافته، تودهای
است انباشته و انبوه از آحاد ناپیوسته و «مستقل» .
جلد اول کتاب « زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران » به قلم محقق ارجمند استاد عبدالله شهبازی را از اینجا بخوانید.
استبداد اروپایی و یهودیان درباری
در بررسی تاریخ الیگارشی یهودی پیوند با خاندانهای حکومتگر و نخبگان سیاسی حاکم را دارای جایگاه ویژه مییابیم و این مهمترین عامل در انباشت ثروت یهودیان بوده است.
سومبارت مینویسد:
زمانی که از دولتمردان و حکمرانان جدید
سخن میرانیم به سختی میتوانیم آنان را بدون یهودیان به تصور آوریم؛ درست مانند
فائوست بدون مفیستوفلس. حکمرانان و یهودیان دست به دست هم در
عصری گام زدند که مورخین آن را «دوران نوین» میخوانند .
کارکردهای یهودیان درباری در سدههای هفدهم و هیجدهم بطور خلاصه به شرح زیر است:
1- بانکداری
یهودیان درباری منبع تأمین نقدینگی مورد نیاز دربارهای اروپا بودند. زرسالاران یهودی با دادن وام های کلان به دربار های اروپا، مثلا در جنگ ها یا در تجارت (غارت) ماوراء بحار، عملا دست به سرمایهگذاری می زدند؛ به این صورت که یا در غنائم سرشار غارت ها سهیم می شدند، یا پول خود را با بهره ای کلان بازپس می گرفتند.
2- پیمانکاری مالیاتی
یهودیان درباری در بسیاری موارد، همان کارکردی را به دست داشتند که امروزه نهادهای دولتی، چون وزارت دارایی، به دست دارند. گردآوری مالیات، بهویژه مالیات کشاورزی، از اتباع دربارهای کوچک و بزرگ اروپای مرکزی به عهدهی الیگارشی یهودی بود. آنان معمولا این مالیات را نقداً پیشخرید میکردند و طبعاً در جریان گردآوری آن میکوشیدند تا سود هر چه بیشتر به چنگ آورند.
3- نظامیگری
بهنوشته مورخین دانشگاه عبری اورشلیم، کارکرد اصلی یهودیان درباری تأمین تدارکات و سیورسات ارتشها بود. پیمانکاران نظامی یهودی همه جا در کنار ارتشهای آلمان، از ارتشهای کوچک دربارهای محلی تا ارتش عظیم امپراتور آلمان (پس از 1871)، حضور داشتند.
کارکرد نظامیگری زرسالاران یهودی را به سه بخش باید تقسیم کرد:
آنان علاوه بر سررشتهداری (تأمین
تدارکات)، کارکرد تهیه و تجهیز ارتشهای کوچک مزدور (بردگان
نظامی) از اتباع حکمرانان اروپای مرکزی را برای واگذاری به مشتریانی
چون الیگارشی مستعمراتی هلند و سپس انگلیس به دست داشتند. در جریان جنگهای
ناپلئونی نیز این کارکرد ادامه داشت. تهیه تجهیزات
نظامی (بهویژه اسب، اسلحه و باروت) نیز حرفهای کاملا یهودی بود.
تصادفی نیست که شهر برنو، کانون مهم تکاپوی الیگارشی یهودی در شرق اروپا، در اواخر سده نوزدهم
و اوایل سده بیستم به محل استقرار مهمترین صنایع نظامی بدل شد. تفنگ برنو نامی
شناختهشده در ایران است. پیوندهای عمیق زرسالاران یهودی با صنایع تسلیحاتی غرب در سده
بیستم به دلیل این پیشینه است.
4- ضرب سکه
یکی از کارکردهای یهودیان درباری ضرب سکه بود. در سدههای هفدهم و هیجدهم بیشتر سکههای دربارهای آلمان از نقره بود. با افزایش تکاپوی اقتصادی در این دوران، فلز فوق کمیاب شد و تأمین نقره مورد نیاز برای ضرب سکه به یکی از وظایف مهم الیگارشی یهودی بدل گردید.
5- تأمین نیازهای مصرفی و زینتی / تجملاتی
یکی از کارکردهای مهم یهودیان درباری تأمین جواهرات و سنگهای قیمتی برای دربارهای اروپا بود. این کارکرد یهودیان ابعاد دیگری نیز داشت که در منابع تاریخی به آن اشاره نمیشود. تأمین نیازهای زندگی پر عیش و نوش حکمرانان و اشراف اروپا، بهویژه در ابعاد جنسی، از کارکردهای مهم زرسالاران یهودی بود.
6- فعالیتهای دیپلماتیک و اطلاعاتی
دایرة المعارف یهود مینویسد مارانوها(یهودیان
مخفی) به دلیل پیوندهای بینالمللی گستردهشان به زودی بهوسیله حکومتهای محلی
به عنوان دیپلمات به کار گرفته شدند. توجه
کنیم که کارکرد “دیپلماسی” و “اطلاعاتی” تفاوت چندانی ندارد. اگر یهودیان /
مارانوهایی بودند که به عنوان “دیپلمات”
عمل میکردند، طبعاً بودند یهودیان / مارانوهایی که “کارگزار اطلاعاتی” بهشمار
میرفتند. کارکرد جاسوسی یهودیان در دوران جنگهای سیساله اروپا مورد تأیید ماخذ
فوق است.
مجموعهی این کارکردها پیوند روزافزون و همبسته خاندانهای زرسالاری یهودی و الیگارشی اروپای مرکزی را در سدههای
هفدهم و هیجدهم سبب شد.
بتدریج، این پیوند ابعادی فراتر از مشارکت یافت و به پیدایش یک شبکه بغرنج خویشاوندی انجامید؛ و بدینسان ساختار سیاسی سدههای نوزدهم و بیستم دنیای غرب را بر شالودهای قبیلهای مبتنی ساخت.
منبع: عبدالله شهبازی ؛ زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران، ج 2، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ دوم (پائیز 1390)
دکتر فائوستوس
در افسانه های سده 16 ام میلادی آلمان داستان مردی آمده که در ازای دستیابی به قدرت و ثروت و عمر طولانی، روح خود را به شیطان می فروشد.
به نکات تراژدی کریستوفر مارلو(نمایشنامه نویس) که تراژدی تاریخ جدید است توجه کنیم:
1) شیطانی به نام مفیستوفلس سراغ مردی به نام دکتر فائوستوس می رود که دانشمندترین و داناترین مردم زمانه خویش است.
2) مرد دانشمند به فکر دانشی افتاده است که با آن بتواند زمین و زمان و چرخ و گردون را مطیع خویش سازد و به استخدام درآورد.
3) شیطان (مفیستوفلس) به او وعده می دهد که اگر روح خود را به او بفروشد در ازاء آن قدرت و توانایی بر هر کار به او می بخشد.
4) فائوستوس عهد قدیم را از یاد می برد و با شیطان عهد می بندد و با خون بازوی خود پیمان نامه را می نویسد و امضاء می کند و در طی مدت بیست و چهار سال به کامجویی و کامروایی و بازی قدرت مشغول می شود.
5) گهگاه ندامت به سراغ فائوستوس می آید اما مفیستوفلس و ابلیس نمی گذارند این ندامت او را از راه دوزخ بازگرداند.
6) فائوستوس که بکلّی تباه نشده است با دانایی و ایمان خود شیاطین را می ترساند و متواری می سازد اما جلوه خودبین او اسیر ابلیس و دوزخ است.
7)
مهلت بیست و چهار سال که بسر می رسد، فائوستوس
عاقبت گمراهی خود و فرا رسیدن عذاب را می بیند و به خدا پناه می برد اما دیگر دیر شده
است و شیاطین او را با خود به دوزخ می برند.
این تراژدی، تراژدی تاریخ جدید است. فائوستوس دانشمند بزرگ قرون وسطایی، طالب علمی می شود که عین قدرت باشد و او را به قدرت برساند. او این علم را باید به بهایی گران بخرد و می خرد و همه وجودش به علم عین قدرت مبدل می شود. او دیگر شأن آدمی خود را از دست داده است.
رابطه حکمرانان اروپا و یهود در چند سده گذشته به مانند این افسانه است. به عبارتی همانطور که فائوستوس بدون مفیستوفلس قابل تصور نیست، حکمرانان اروپا هم بدون یهودیان درباری قابل تصور نیستند.
جنگ حق و باطل
جنگ گستردهای که امروز در منطقه در جریان است، ادامهی جنگی است که از ۳۷ سال پیش، بر ضدّ جمهوری اسلامی ایران آغاز شده است و در این رویارویی، مسئلهی فلسطین، مسئلهی اصلی و محوری است و جمهوری اسلامی ایران همانگونه که از ابتدا، حمایت از فلسطین را وظیفهی خود میدانست، در آینده نیز به این وظیفه عمل خواهد کرد.
مشروح دیدار دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین با رهبر انقلاب
ابزارها روزبهروز دارد پیشرفته میشود. از بیشترین ابزارها و وسیعترین و سریعترین ابزارها علیه جمهوری اسلامی دارند استفاده میکنند؛ جمهوری اسلامی [هم] باید خودش را آماده کند؛ از همهی ابزارها استفاده کند. [دشمن] از ابزار دیپلماسی استفاده میکند.
دیپلماسی، گفتگوی سیاسی، مذاکرهی سیاسی، بدهبستان سیاسی یکی از ابزارها است؛ اینها از آن ابزار استفاده میکنند. بنده هم با گفتگوی سیاسی مخالف نیستم؛ البتّه نه با همه -استثناء دارد- بنده در سطح مسائل جهانی، با گفتگوی سیاسی موافقم؛ من در این زمینهها از زمان ریاست جمهوری حرف داشتم و دنبالگیری میکردم؛
اینجور وانمود نکنند که کأنّه ما اصلاً با گفتگوکردن و مانند آن مخالفیم؛ نخیر، ما، هم بیشتر از اینها موافقیم، هم در یک جاهایی بیشتر از اینها بلدیم این کارها را؛ میدانیم هم که چهجوری باید عمل کرد. دشمن از گفتگوی سیاسی هم استفاده میکند. باید مراقب بود.
آیتالله واعظ طبسی نماینده ولی فقیه در استان های خراسان و تولیت آستان قدس رضوی بامداد جمعه دارفانی را وداع گفت.
بازخوانی موضع ایشان در فتنه 88 :
ادامه مطلب ...