برای حمید عزیز


دلنوشته حجه الاسلام سعید اصفهانیان

با سلام

امروز آسمان به استقبال زمین بود و گوشه شهر حال و هوای دیگر داشت. من نیز به همراه خیل مشتاقان به دنبالش روان بودم.

رابطه دوستی ما با حمید عزیز، رابطه ای صمیمانه و عمیق بود. همانگونه که او دوستم داشت، من نیز عاشقش بودم اگرچه  نمی دانست!
اما اینک می گویم؛

حمید عزیز! امروز خورشید برایم طلوعی دیگر داشت. با سفرت به سوی آسمان و شنیدن مقدمات آن، چند روزی دست ها به کمر گرفتم، بر زمین زانو زدم، اشک ها ریختم و به غبطه نشستم!

 اما امروز! با شنیدن وصیتت، دوباره برخاستم، کمر راست کردم و سینه سپر! چشم ها به آسمان دوختم و به محضر پروردگار متعال و ولیش به دوستی با تو افتخار کردم و به ملائک فخر فروشی نمودم.
حمیدجان! تبیین تو از انقلاب به عنوان یک ساطعه از نور، و نه پدیده صرفا اجتماعی و سیاسی، اگرچه فاصله اش با نگرش مراکز دانشی ما بسیار است اما، تبیینی صحیح و مایه مباهات است. تو خود می دانی که چه می گویم!

حمید عزیزم! سخنت با محمد خردسالت، حتی در میان خواص از جمله سالکان و اندیشمندان مایه مباهات است؛
 “زندگی برای مهدی عج” اوج قله ای است که تنها در فرهنگ “السابقون السابقون” معنا می پذیرد…!

پروردگارا! تو را سپاس می گویم که سربازی از سربازان حریم انقلاب، با فرزند خویش اینچنین سخن می گوید:

محمد! زندگی کن برای مهدی، درس بخوان برای مهدی! محمد! ورزش کن برای مهدی! محمد! من تو را از خدا برای خودم نخواستم، تو را از خدا خواستم برای مهدی…

منبع : هیئت عشاق الحسین