طایفه بنی‌اسرائیل هند

طایفه بنی‌اسرائیل هند

   


در این قسمت می خواهیم با یکی از ترفند های استعمار پیر آشنا شویم؛

 

در سده 18 م ، انگلیس پس از یک سده حضور در شبه قاره هند با عنوان ظاهرا مشروع تجارت، و طرح ریزی و اجرای توطئه های گوناگون سر انجام موفق شده بود این سرزمین غنی و ثروتمند را تحت استعمار خویش در آورد؛ در این زمان کمپانی هند شرقی انگلیس،  برای تداوم سلطه خویش، ناچار به استفاده از نیروهای بومی برای استخدام در ارتش و دیگر مشاغل بود.

در حوالی نیمه سده هیجدهم کارگزاران کمپانی ، طایفه ای بومی را - اطراف جنگل‌های منطقه کنکان، در نزدیکی بمبئی -  “کشف” کردند.
در آن زمان جمعیت آنان حدود پنج هزار نفر بود. اعضای این طایفه از مختصات جسمانی مناسب برای مشاغل نظامی برخوردار بودند. لذا، انگلیسی‏‌ها بسیاری از آنها را به عنوان سرباز به خدمت گرفتند و بعدها تعداد اندکی‌شان به رده افسری جزء رسیدند. آنان در جنگ‌‏های مختلف، از جمله جنگ‌‏های افغانستان و برمه، به عنوان جنگجویانی قابل، شهرت یافتند. برخی نیز در مشاغل غیرنظامی به کار گرفته شدند.
در زمان “کشف”، اعضای این طایفه به یهودی شباهت نداشتند. نام‌شان شنوار تلیس (
Shanwar Telis ) بود نه بنی‌اسرائیل. تصاویر نسل‌های امروزی‌شان بی هیچ تردید نشان می‌دهد که از نژادهای بومی هندند و کمترین قرابت جسمانی با یهودیان ندارند. به گویش بومی منطقه تکلم می‌کردند و مطلقاً چیزی از زبان عبری نمی‌دانستند. هیچ گزارشی از حضور طایفه‌ای یهودی در منطقه فوق در مدارک تاریخی مندرج نیست. چیزی از آئین یا تاریخ یهود نیز نمی‌دانستند؛

 یهودیان کوچن، به ‏رهبری داوود رحابی، از نیمه سده هیجدهم آنان را آموزش دادند.

 

[ یهودیان کوچن از حدود دوسده قبل، از آغاز حضور استعمار گران پرتغالی در بندر کوچن ( در سواحل جنوبی هند) جامعه ای یهودی تشکیل دادند و در خدمت استعمارگران اروپایی( ابتدا پرتغالی ها و سپس هلندی ها و انگلیسی ها ) بودند. ]

 

 بعدها دیگر یهودیان کار “بازسازی” فرهنگی ایشان را ادامه دادند؛ و در سال 1857  مدرسه ویژه‌ای برای آموزش بنی‌اسرائیلی‌ها در بمبئی به پا شد. آنچه درباره پیشینه مهاجرت آنها به هند گفته می‌شود همه به روایات داوود رحابی باز می‌گردد. بدین‌سان، کاملاً روشن است که یهودیت این طایفه یک پدیده کاملاً جدید و مولود نیازهای سیاسی الیگارشی زرسالار یهودی است. رابطه الیگارشی یهودی با طایفه بنی‌اسرائیل نوعی رابطه ارباب و رعیتی بود. از اواخر سده هیجدهم اعضای طایفه فوق به استخوان‌بندی جامعه یهودی بمبئی بدل شدند.

طبق اسطوره‌ای که برای آنان ساخته شده، اعضای طایفه بنی‌اسرائیل نیز، چون یهودیان کوچن، خود را مهاجرین ازمنه کهن می‌دانند.

طبق این افسانه، آنان از تبار  اسباط گمشده بنی‌اسرائیل“‌ اند؛

در زمان حمله بخت‌النصر (نه آشور) از فلسطین گریختند، با کشتی راهی دریاها شدند،

به سواحل غربی هند رسیدند، در این سرزمین طایفه فوق را بنیاد نهادند.

اعقاب آنان، بتدریج، زبان عبری و فرهنگ و آئین یهود را فراموش کردند و نام و مختصات فرهنگی مردم بومی را به خود گرفتند.


در سده نوزدهم، گروهی از محققین غربی به یاری آنان آمدند و درباره پیشینه‌شان افسانه‌های دیگری ساختند تا مانند افسانه فوق نامعقول ننماید. برخی مدعی شدند که آنان از تبار یهودیان مستقر در ایران یا بین‌النهرین‌اند یا یهودیان یمن که به علت فرار از ستم مسلمانان در زمان پیامبر اسلام (ص) به هند گریختند.  این در حالی است که، به ‏نوشته شالوا ویل محقق یهودی، مطلعین دقیق محلی متعلق به جوامع مختلف هندی، طایفه بنی‌اسرائیل را از تبار غیریهودی می‌دانند.
در سده بیستم بخش مهمی از اعضای طایفه بنی‌اسرائیل به فلسطین، انگلستان، کانادا و ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند و تعدادشان در هند بسیار کاهش یافت. بنی‌اسرائیلی‌های ساکن اسرائیل بتدریج از مهاجرت خود به این کشور ناخرسند شدند. آنان در اوایل دهه 1950 طی طومارهایی به بن‌گوریون، نخست‌وزیر وقت اسرائیل، و نهرو، نخست‌وزیر وقت هند، به علت فشارهای ناشی از تبعیض نژادی در اسرائیل خواستار بازگشت به هند شدند. در اوایل دهه 1980 جمعیت آنها در هند حدود 5000 نفر و در اسرائیل 25000 نفر گزارش شده است. تمایز روانشناسی و فرهنگ “طایفه بنی‌اسرائیل” با سایر یهودیان تا بدان حد است که، به ‏نوشته ویل، اعضای این طایفه که در دهه‌های اخیر به کشور اسرائیل مهاجرت کرده‌اند، به صورت یک گروه بسته و منزوی در جامعه اسرائیل باقی مانده و موفق به انطباق خود با سایر یهودیان نشده‌اند. آنان حتی استعداد ناچیزی در فراگیری زبان عبری از خود نشان داده‌اند. همین جمعیت اندک مقیم هند نیز به دو گروه تقسیم می‌شوند که با هم رقابت و حتی دشمنی دارند. در دهه‌های نخستین سده بیستم، گروه دکتر الیا موسی گرایش‏‌های شدید صهیونیستی داشت و گروه مخالف، به رهبری د. ج. سامسون یک مهندس اهل بمبئی، مخالف صهیونیسم بود و آن را به معنای انحلال جامعه “بنی‌اسرائیل”، که دارای ویژگی‌‏های قومی و فرهنگی خاص خود است، تلقی می‌کرد. نفوذ گروه سامسون در میان اعضای طایفه “بنی‌اسرائیل” در دهه 1920 تا بدان حد فزونی یافت که نشریه جیوئیش کرونیکل (چاپ لندن) در سال 1927 نوشت طایفه “بنی‌اسرائیل” یهودی نیستند و از تبار هندوهای یهودی شده یا ثمره ازدواج‌های مختلط (با غیریهودیان) هستند.

 

منبع : کتاب « زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران » به قلم محقق ارجمند استاد عبدالله شهبازی